محمد گيج

Mohammadgij Az Hame Ja Matlab Dare

جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۳

چند راه مردم آزاري

: استفاده از سوسک و يا ساير حشره های پلاستيکی ، اين يک روش بسيار عالی مخصوصا برای ترساندن دخترها ميباشد .

۲: وقتی سر سفره غذا هستيد و بقليتون زل زده به تلويزيون و اصلا حواسش به غذاش نيست ، بهترين موقع برای خالی کردن نمکدون در غذای فرد مذکور ميباشد .

۳: وقتی به ساندويجی رفتيد ، يک جوری سر دوستتون رو گرم کنيد و بعد که حواسش پرت شد ، نی نوشابه اش را برداشته و گره بزنيد و بعد داخل نوشابه اش قرار بدين ، موقعی که دوستتون خواست نوشابه اش را بخورد ، چهره اش ديدنيه .

۴: تمام مراحل بالا را طی کنيد ، فقط به جای اينکه نی را گره بزنيد ، در نوشابه اش نمک بريزيد

۵: قلعه شنی ای را که بچه ها در ساحل درست کرده اند را خراب کنيد و بعد با خنده بگوييد معذرت ميخوام .

۶: در صفهای شلوغ و فشرده سعی کنيد تا ميتوانيد نفر جلوييتون رو انگول کنيد ( برای اين کار ميتونيد از انگول يک انگشتی ، چهار انگشتی ، با کف دست و يا دو دستی استفاده کنيد ) اگر شخص جلوييتون برگشت و با عصبانيت بهتون گفت هی آقا چی کار ميکنيد ؟ شما هم با صدای بلند در جوابش بگيد ، از اينکه دستم به باسنتون خورد معذرت ميخوام و اگر هم چيزی نگفت ، همونجور به کارتون ادامه بديد ، فقط مواظب باشيد کارتون به غسل جنابت نکشه .

۷: وقتی دارين در دانشگاه با همکلاسی دخترتون صحبت ميکنيد ، سعی کنيد هميشه دستتون به آلتتون باشه و يا همش بخارونی نش

۸: هر وقت کسی براتون جک دسته اول تعريف کرد ، آن را جلوی چشمش برای ديگران تعريف کنيد .

۹: وقتی يک فرد مبتدی ميخواد برای اولين بار با کامپيوتر کار کنه ، فيشهای ماوس و کی بورد را بکشيد .

۱۰ : جلوی فرد حسودی از محبتهای خانوم و مادر خانومتان صحبت کنيد .

۱۱: در موقع عصبانيت دوستانتون ، فقط بخنديد .

۱۲: اگر شما بچه کوچک دارين ، سعی کنيد هميشه جلوی کولر عوضش کنيد ، تا بقيه هم از اون بوی خوش کمال استفاده رو ببرن .

۱۳: وقتی برادر و يا خواهرتون داره با يکی از بهترين دوستاش چت ميکنه × فيوز کنتر را بالا بزنيد .

۱۴: روی ديوار سفيد خانه همسايتان با حروف بزرگ بنويسيد : لطفا اينجا چيزی ننويسيد .

۱۵: اگر دختر همسايتون بهتون پا نداد ، روی ديوار خونشون اسمشو به همراه يکی از کلمات منادی عفت بنويسيد .

۱۶: درست در مسير معلم و يا استادتون نخ نامرئی بکشيد .

۱۷: روی صندلی معلم و يا استادتون چسب قطره ای بريزيد تا به صندلی بچسبه .

۱۸: وقتی خونه يک فرد خسيس رفتيد ، تمام قندهای قندون رو توی چاييتون بريزيد .

۱۹: هر وقت رفتيد خونه دوستتون و رفتين پای کامپيوترش ، همينکه ديديد دوست نيست ، سريع يک اف ۳ بزنيد و ستاره نقطه ام پی ۳ رو سرچ کنيد و تمام يافته ها رو شيفت ، دليت کنيد.

۲۰: چند دقيقه قبل از اينکه به قصد مسافرت از خانه خارج شويد با دوستتان تماس بگيريد و با اصرار او را به خونه تون دعوت کنيد .

۲۱: وقتی متوجه شديد که يکی از اقوام تان ميخواهد برای تعطيلات عيد به مسافرت برود ، به مهمانی انها برويد و تا روز چهرده همان جا پلاس باشيد .

۲۲: در دقيقه نود امتحان ، وقتی همکلاسيتون ، ازتون تقلب خواست به او کاغذ سفيد تحويل بدهيد .

۲۳: يک سانديس خالی را باد کنيد و به دوستتون تعارفش کنيد تا بخوردش .

۲۴: وقتی به يک مغازه شيک شلوار فروشی رفتيد ، برخلاف تاکيدهای فروشنده شلوار را آنقدر پايين بگيريد تا خاکی شود ، بعد از آن هم بگوييد که آن را نپسنديد .

۲۵: بعد از خوردن شام عروسی که همه در حال رفتن هستند ، دستهايتان را با لباس فرد جلوييتون پاک و مطمئن باشيد که کسی نميفهمد .

۲۶: ساعت ۳ نصفه شب و در حالی که يک ماسک فوق العاده ترسناک بر سر دارين ، برين داداش و يا خواهرتون رو بيدار کنيد .

۲۷: روی بخاری کلاس درس ، کپسول آموکسی سيلين بريزيد .

۲۸: کسی که از بوس و ماچ بدش مياد رو ، بوسه باران کنيد ، البته از نوع آبدار .

۲۹: وقتی باکسی قرار دارين ، سعی کنيد هميشه دير سر قرار حاضر بشين .

۳۰: و در آخر از ترقه هم فراموش نکنيد ، چون کاربردهای بسيار زيادی داره .

گيج نظر

جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۳

هدیه تولد

سلام
يه مطلب مربوط به يكي از دوستان.ميذارم اينجا بخونيد
تولد منم 19 مرداد است.هديه يادتون نره.


هدیه تولد

روز بیست و یکم تیر ماه روز تولدمه هشت سال پیش در چنین روزی چنان هدیه گرفتم که تا عمر دارم یادم نمیره! دوستی داشتم بنام مهتاب که دو سالی بود با اون دوست بودم و دوست دیگه ای داشتم که دختر عمه مهتاب بود ولی با هم قهر بودند و هیچکدوم هم از این ماجرای دوستی ها خبر نداشتند. منم که چند روزی به تولدم مونده بود تو فکر هدیه های بودم که قرار بود از اونا بگیرم ولی اتفاق عجیبی رخ داد. اون شب حال پدر مهتاب بد میشه و پدر مهتاب به دختراش میگه به عمه ات زنگ بزن تا بیاد منو ببره دکتر و مهتاب هم به ناچار زنگ میزنه و عمه هم با دختراش یعنی دوست من به خانه اونا میرند و دخترها در خانه تنها میمونند و به همین سادگی آشتی میکنند و شروع میکنند به حرف زدن و حرفاشون حول و حوش دوست پسر میچرخه و هر دو همزمان یاد تولد دوست پسرشون یعنی من می افتند که هر دو مصادف با بیست و یکم تیر بوده و بعد از دادن نشونی میفهمند که شخص مجهول یکی بوده و دوتایشون یک دوست پسر دارند و چون میفهمند سرشون کلاه رفته هر دو متحد میشند که در روز تولد من دمار از روزگار من خوش خیال در بیارند. روز تولدم مهتاب که ماشین داشت دنبال من آمد و گفت میخوام ببرمت یه جایی خلوت تا کادوی تولدت رو اونجا بهت بدم وقتی رسیدیم گفت دست هات رو بايد ببندم تا کادوت رو بهت بدم من هم قبول کردم و رفت تا از صندق عقب کادوم رو بیاره وقتی برگشت دختر عموش و خودش هر دو مسلح به دمپایی بودند و من هم تا نفس داشتم کادو دریافت میکردم

كاري از : مهدی علي پور
alipoor_56@yahoo.com : پست الکترونيکي

گيج نظر

شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۳

سلام.
بايد زودتر از اينا ميومدم.شرمنده.با يه تاخير 3 روزه مي خوام يه چيزي بگم.
سه روز پيش تولد دختر خالم بود.از همي جا بهش تبريك ميگم و آرزو مي كنم كه كنكورش رو خوب داده باشه و بهش تو اصفهان & تهران خوش بگذره.

Happy BirthDay To You
Happy BirthDay To You
Happy BirthDay To You



Happy BirthDay 2 U

گيج نظر

سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۳

سلام من اومدم

سلام دوباره.
من واقعا لذت ميبرم وقتي ميبينم كه شما براي من دعا كردين(شايد)و من هم به خاطر دعاي شماها همه درسام رو افتادم.واقعا مرسي.

انتقام

خیلی وقت بود میخواستم از برادر خانومم انتقام بگیرم آخه قبل از ازدواج یکی دوبار که منو با خواهرش دیده بود بد جوری کتکم زده بود و منم که اون روزا پام گیر بود و نمیخواستم خانومم از خودم به رنجونم کاری به کارش نداشتم و با میل فراوان کتک میخوردمد یک روز که با خانومم حرفم شد و حتی تهدید به مرگ شدم و در ضمن بطور کل از خانه اخراج شدم فکری شیطانی به ذهنم رسید رفتم دنبال برادر زنم و اونو شام به خونه دعوت کردم و برای اینکه به خونه زنگ نزنه و همه چیز رو خراب نکنه بهش گفتم برای خواهرت یک خط موبایل خریدم و میخوام غافل گیرش کنم اونم باور کرد هوا که تاریک شد دوتایی رفتیم به سمت خونه وقتی رسیدیم من زنگ خونه رو زدم و گفتم در رو باز کن بعد که در باز شد به برادر خانومم گفتم تو برو تو من هم میرم شیرینی بخرم بیام وقتی اون بیچاره بی خبر از دنیا رفت تو من هم کنتور برق رو زدم وخواهر و برادر رو تنها گذاشتم هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صدای ناله های برادر زنم به گوش کلاغهای آسمون رسید و منو هم به آرزوی دیرینم

كاري از : مهدی علي پور
alipoor_56@yahoo.com : پست الکترونيکي




اينم يه شعر جالب :

كاش می شد
می زدودی زنگ دل
می نهادی سر به روی شانه ام
دردهای خفته را بيدار می كرديم
شانه هامان سمبل عشق و وفاداری
از تو بودن
با تو بودن می شدند
اشك هامان مثل باران بهار
بر كوير قلب هامان می نشست
از زمين باير دلهای ما
عطر سحر انگيز گلهای بهاری می دميد
بعد از آن ديگر تويی معنا نداشت
از من وما هيچ جز يك ما نبود
ما به اعلا ما به فردا می رسيد
تا خدا بالای بالا می رسيد
كاش ميشد
می زدودی زنگ دل
كاش می شد
كاش ...




گيج نظر