محمد گيج

Mohammadgij Az Hame Ja Matlab Dare

شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۳

سلام

سلام به تو...
سلام به مهرباني هايت....
آمدم براي چند دقيقه هر چند ناچيز كنارت بنشينم سرم را روي زانو هايت بگذارم وبرايت از درد دلم بگويم تا شايد مثل قاصدك سبك شوم...
آن وقت مثل هميشه نگاهم مي كني و به يادم مي آوري كه مهتاب هنوز هم تنها مونس تاريكي شب است....
بعد سرم را روي شانه هايت مي گذاري و لالايي هميشگي را برايم زمزمه مي كني...
مهربان ترينم...
اسم تو آنقدر مقدس است كه اگر بخواهم بخوانمت ...بنويسمت...فريادت زنم...زمزمه ات كنم بايد خود را از اين همه سياهي پاك كنم...
خدا درد را ميان وجودت گذاشت و بعد تو را ملكه ي همان بهشتي كرد كه زير پاي توست...
اي زيباترين...
مي دانم ياري ام مي كني بي آن كه بدانم...
مي دانم اگر دعاي خيرت يك لحظه حتي يك لحظه ...! همراه من نباشد نابود مي شوم...
پس فراموش نكن اگر هم براي خود كسي شدم هنوز همان نوزاد كوچكم كه شيره جانت را درون وجودم ريختي...
من از تو عاشق بودن را ياد كرفتم ...و از تو بود كه فهميدم چگونه مونسش شوم
اي همه ي هستي ام روزت مبارك...

گيج نظر