محمد گيج

Mohammadgij Az Hame Ja Matlab Dare

جمعه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۳

احساس داغ

چند روزی بود که فکرمو به خودش مشغول کرده بود شبها هم خوابش رو میدیدم هر وقت بیاد اون لبهای سرخ و بدن داغ اش میافتادم آب از لب و لوچه ام راه میافتاد. هر روز بعد از تعطیل شدن از مدرسه تا چشمم بهش میافتاد از خود بی خود میشدم و اختیار خودم را از دست میدادم! میدونستم رسیدن به اون زیاد مشکل نیست فقط یک راه ساده داره. پس تصمیم خودمو گرفتم و با مادرم موضوع رو در میان گذاشتم اون هم قبول کرد، غروب بعد از تعطیلی مدرسه دل تو دلم نبود و بد جور دلم به آه و ناله افتاده بود وقتی بهش رسیدم خیلی زود تصاحبش کردم و بسرعت به محلی خلوت رفتم و یک گاز حسابی از لپش گرفتم خون از لپش میرخت من هم کیف میکردم آخه من لبو خیلی دوست دارم

گيج نظر

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۳

چي ميخواستيم چي شد



رفيقم ميگفت : اي کاش روز اول که با پدرزن فعلي خودم بر خورد کردم چشمم کور گوشم کر ميشد تا نه رويش را ميديدم و نه حرفهاي چرب و نرمش را ميشنيدم! آن پيرمرد با آن چک و چانه گود افتاده و آن ريش بزي به قدري با آب و تاب از هنرهاي دخترش تعريف کرد که بالاخره آن ناف را به من بست و آن ماست ترشيده را به ريشم ماسوند. ميگفت : دختر من در هنرمندي و خانه داري نظير نداره در پخت و پز و دوخت و دوز و شستشو کت دست تمام کدبانوها را از پشت بسته، در بافندگي يد طولايي دارد خواننده خوبي است نوازنده ماهري است در نقاشي استاد است در رانندگي استاد است

ولي چند وقت که از ازدواج مان گذشت فهميدم خانم برعکس ادعا هاي پدرش نه تنها يک جو هنر ندارد بلکه هفته اي يک بار هم موهايش را شانه نمي کند به طوري که کم مانده لا بلاي چين و شکن گيسو هايش عنکبوت تار ببندد. پدرش ميگفت دخترم دوخت و دوز خوب بلد است حالا فهميدم جز پا پوش دوختن براي مادرم چيز ديگري بلد نيست! گفته بودند او نوازنده ماهري است صحيح است عليا مخدره همه کس را مينوازد جز حقير فقير را، امّا چرا يک شب من را هم نواخت چنان سيلي آب داري به گوشم نواخت که آبش از چشمم در آمد به من مي گفتند او در رانندگي تصديق دارد من هم تصديق ميکنم چون خودم را دوسه مرتبه با لنگه کفش از خانه رانده است

صحبت رفيقم که به اينجا رسيد گفتم جوش نزن فقط تو نيستي که به اين درد مبتلايي رفيق خودم ميگفت چون من اهل مطالعه بودم و شنيدم دختري تحصيل کرده و اهل مطالعه است، فريفته او شدم ولي در همان ماه اول فهميدم نه تنها دوستدار کتاب نيست بلکه دشمن کتاب هم هست!! يک روز ديدم حافظ کوچک بغلي را زير پايه ميز توالتش گذاشته که ميز نلنگد به او پرخاش کردم که چرا اين کار را کردي؟ خانم عصباني شود و شاهنامه فردوسي به آن بزرگي را برداشت و مثل پاره اجر به مخم کوبيد! ادعا ميکرد که پانزده سال تحصيل کرده و هميشه نمره اش بيست بوده ولي هيچ درسي را به اندازه سر سوزني بلد نيست. چرا از تاريخ فقط تاريخ تولد خودش را ميداند. از جغرافيا فقط اوضاع طبيعي فلان باشگاه و کاباره را بلد است. حساب که اصلا سرش نمي شه ?ولگردي? و ?ولخرجي? و ?وراجي? و?گريه? را چهار عمل اصلي ميداند و در فيزيک جيب بنده را مرکز ثقل دستهاي خود فرض ميکند. از اصول چيزيکه شنيده همان ادا و اصول است در کشاورزي که واقعا معرکه است يک جا گفته بود از ميان مرکبات فقط خرمالو را دوست دارد

گيج نظر

بد بياري

بد بياری .:::

..بد بیاری یعنی
معلمتون هیچ وقت حاضر غیاب نکنه ولی یک روز که تو نرفتی مدرسه این کار رو بکنه

..بد بیاری یعنی
داری از شجاعت های خودت برای دوستات تعریف میکنی که یکدفعه با دیدن یک سوسک جیغت میره هوا

..بد بیاری یعنی
خوش تیپ کردی و داری میری سر قرار که یکدفعه می افتی تو یه چاله پر از گل ولای

..بد بیاری یعنی
یک روزکامل نشستی و یک انشا خوب نوشتی تا که میای انشاء ات رو بخواني زنگ کلاس میخوره

..بد بیاری یعنی
با دوست دخترت رفتی رستوران کلی از وضع مالی ات تعریف کردی وقت پرد اخت صورت حساب میبینی پول نداری

..بد بیاری یعنی
با ذوق و شوق آخرین جوکی که شنیدی روتعریف میکنی و خودت هم کلی میخندی ولی میبینی کسی به جوکت نخندیده

..بد بیاری یعنی
از صد تا پله میری بالا تا به آپارتمانت میرسی و دست تو جیبت میکنی یادت ميافته کلید رو تو ماشین جا گذاشتی

گيج نظر

یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۳

توصيه هاي حكيمانه

يکي از دوستان از قول يکي از دوستانش! نقل کرده است که:
*اگر مي خواهي پولدار شوي و کسب و کارت رونق بيفتد و پس اندازت دو چندان شود زن اصفهاني اختيار کن!
*اگر مي خواي اهل هنر و موسيقي و شعر و سينما و تئاتر و گردش و پارک شوي زن تهراني اختيار کن!
*اگر مي خواهي تا آخر عمر مستاجر باقي بماني و شب ها با شکم گرسنه سر بر بالين بگذاري و تا خرخره در قرض فرو روي زن کارمند اختيار کن!
*اگر مي خواهي مردانه با مشکلات زندگي مقابله کني و در زندگي سرفراز باشي و مستقل و بي نياز از همه بماني زن ترک اختيار کن!
*اگر مي خواهي فقط عشق و حال کني و با دو روز دنيا خوش باشي و در زندگيت فقط ماچ و بوسه و (...) باشد زن شمالي اختيار کن!

گيج نظر

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۳

آکسفورد فارسی

سلام دوباره. اميدوارم كه سال خوبي رو تا اينجا پشت سر گذاشته باشيد.به همتون هم خوش گذشته باشه.

پارتی: وسیله مهمی برای ترقی و تسریع در کار
زن : بلای آسمونی که بر سر همه مردان نازل میشه
عشق : میگن از سرطان بدتره و دوا و درمان نداره ولی نمیدونم چرا همه میخواهند بهش مبتلا بشوند
(فیش تلفن : وسیله ای برای گرفتن مچ پر چونه ها( بلا نسبت خانوها
مهریه : چماغ آماده خانومها برای روز مبادا
موز : میوه ای که یک روز به همه میوه ها فخر میفروخت ولی امروزه خیار به آن دهن کجی میکند
روزنامه : وسیله ای برای پاک کردن شیشه و بسته بندی وسایل شکستنی
سینما : اولین پایه های ازدواج در اونجا بسته میشه
دماغ : ستون و تکیه گاه عینک ´

گيج نظر