محمد گيج

Mohammadgij Az Hame Ja Matlab Dare

چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۴

خسته ام خدا هم كمكم نمي كنه-42 روز بسيار بد. برگرد خواهش مي كنم

خسته ام از نوشتن از عشق ... از نوشتن از اين همه دروغ ... خسته از اين کلمات کودکانه ... از اين دلخوشي هاي بچه گانه ...خسته از اين مستي و سردرگمي .... خسته از جستجو کردن ... از جستجوي شرابي نايافتني ... خسته از فراموش کردن بودنم ... فراموش کردن هستي ام ... وجودم ...خسته از بازيهاي بچه گانه ... از بازي با اين همبازي هاي بچه تر از خودم ... خسته از کشيدن منحني به شکل قلب و پرتاب تيري بسوي آن ! خسته از دويدن ... براي رسيدن ... براي رسيدن به هيچ !خسته از شنيدن نجواي ناله هاي عاشقانه عاشقي در کنج تنهايي هايش ... خسته ام از اين اعتياد قلبم به عشق ... از اعتياد چشمانم به اشک ...خسته از باور دروغي به نام عشق ... خسته از اين قمار ... ازقمار دل ... قماري که آخرش چه برنده باشي و چه بازنده ... بازنده اي بيش نخواهي بود ... قماري که در پايانش بجاي مشتي اسکناس چکشي رد و بدل مي شود که برنده با آن بر دل بازنده مي کوبد ... چکشي که فقط خرد مي کند ... و دست به دست منتقل مي شود ... بازنده هاي قمار امروز شايد چکش بدستان قمار فردا باشند ....خسته از جارو کردن خرده شيشه هاي دل ... خسته از بريده شدن دستم به دست اين خرده شيشه هاي مقدس ... خسته از مرهم گذاشتن بر اين زخم هاي کهنه ...خسته از شنيدن صداي در ... در دل ... که هر از گاه غريبه اي بر آن مي کوبد ... خسته ام از نوشتن نام اين رهگذران بر ديواره دلم با تيشه عشق ... خسته از پاک کردن نام اين رهگذران پس از رفتنشان از اين سامان ... خسته از کاروانسرا شدن دل ... و به زير سوال رفتن عشق ! خسته ام ... خسته .... خسته ي خسته

گيج نظر