هميشه در قلب مني
سلام.
كوكب جون ! چه طوري خوبي؟امروز حالم يه طور خاصيه.اصلا قابل وصف نيست. من يه چند وقتيه كه مي خوام يه چيزي بهت بگم. مي دوني چي؟..... مي خوام بگم كه خيلي دوست دارم.شايد باور نكني اما اين عين حقيقته كه اگه من يه روز ، فقط يه روز نبينمت ديونه ميشم.راستش امروز از صحبت ها و مزه هايي كه همكارانت به سوي من پرت مي كردن از يه طرف ناراحت مي شدم و از يه طرف خوشحال.اگه دقت كرده باشي من در جوابشون فقط مي خنديدم.خنده هايي عصبي.مي دونم الان به چي فكر ميكني.آره در سته من 21 سالمه و تو 27 اما نميتونم كاريش بكنم.اين دو روزي كه با هم رفتيم به ........ كلي بهم خوش گذشت.خصوصاٌ اينكه تنها بوديم.وقتي به مانتويي كه پوشيده بودي نگاه مي كردم با خودم مي گفتم يعني ميشه من يه روز با كوكب تنهاي تنها باشم.حيف،حيف كه از من بزرگتري و گرنه .... من دوست داشتم كه خيلي حرفها بهت بزنم ولي راستش ترسيدم.مي دوني از چي؟ از تو.چون تو اونقدر خشن هستي كه هر چقدر هم من مطمئن باشم كه تو هم از من خوشت مياد بازم ميترسم بهت چيزي بگم.ترس از اينكه از ديدارت هم محروم بشم.اميدوارم كه اگه روزي روزگاري به اينجا سر زدي بدوني كه من خيلي خاطرت رو مي خوام.
هميشه در قلب مني.
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home